دیگه این غوضک پا یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
چشای همیشه گریون آخه شستن نداره
تن سردم آخه جایی واسه خفتن نداره
دیگه این غوضک پا یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
می خوام از دست تو از پنجره فریاد بکشم
تا نری تو بودنو از لب سردت بچشم
شعلع ی باز دیدنت رو توی سینم بکشم
مثل سایه پا به پام من تورو همرام نکشم
دیگه این غوضک پا یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره
بذار من تنها باشم می خوام که تنها بمیرم
برم و گوشه ی تنهایی و غربت بگیرم
من یه عمریست که اسیرم زیر شمشیر غمت
دست و پام غرق به خون شد دیگه بسه موندنت
دیگه این غوضک پا یاری رفتن نداره
لبای خشکیدم حرفی واسه گفتن نداره