با صدای بی صدا ...............
.....................مثل یک کوه بلند
مثل یک خواب کوتاه................
........................یه مرد بود یه مرد
با دستای فقیر با چشای محروم با پاهای خسته
...............یه مرد بود یه مرد..........................
شب با تابوت سایه...........................
نشست توی چپماش
خاموش شد ستاره
افتاد روی خاک
سایشم نمی موند هرگز پشت سرش
غمگین بود و خسته تنهای تنها
با لبای تشنه به عکس یه چشمه
نرسید تا ببینه
قطره........قطره....قطره ی آب
در شب بی تپش این طرف اون طرف
می افتاد تا بشنفه
صدای پا........صدای پا.......................................